قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

برای اولین بار

من امروز برای اولین بار به مامانم گفتم مامان برای من و حساب کن ببین چند روزَمه. مامانم ماشین حساب گرفت با یه کاغذو خودکار برای روزَ م رو حساب کرد دید 3500روزَمه. اخه من همش میرم توی وبلاگ نی نی ها یا مثل همین پارسا خودمون می بینم که روز هاشون رو مامان ا شون براشون نوشتن من هم توی فکرم بود به مامانم بگم برام روزَم رو حساب کنه تا بیام مطلبش رو بنویسم اخه منم نی نی ام (مامانم بهم میگه چه نی نی گنده ای) از این به بعد به مامانم میگم که روزَ رو حساب کنه من بیام اینجا بنویسم   روزگی م مبارک. ...
29 مرداد 1393

خیلی خوشحالم

واااااااااااااااااااای نمیدونید چقدر خوشحالم که یک ماه دیگه مدرسه ها شروع میشه و من دیگه توی خونه حوصلم سر نمی ره.دلم برا دوستام خیلی تنگ شده از دوباره دلم می خواد بنویسم بخونم و........ ولی من به یک چیز خیلی ناراحت هستم. چون همه دارن میگن کلاس چهارم از همه ی کلاس ها سختره . ولی من توی شب قدر دعاکردم به خدا گفتم : خدایا من با کمک خودت و خودم کلاس چهارم رو بگذرونم . امیدوارم دعام مستجاب بشه. من اونقدر خوش حالم که روزی دوبار میرم و کیفم و نگاه می کنم . همش تو خونه کفشا مو پام میکنم. باخودم می گم ای کاش فردا اول مهر بود و من می رفتم مدرسه. *مدرسه دوست دارم *   ...
28 مرداد 1393

روز های تابستانی 93

سلامممممممممم.من دارم روز های تابستونیم رو به خوبی می گذرونم.داشتیم می رفتیم امیریه که یک دفعه دیدم شهرداریک پاکت پسته ی با چندتا پسته گذاشته و هم رو هم باسیمان درست کرده چیز خیلی جالبی هم بود تازه روش هم نوشته بود سوغات دامغان. این جاهم خیلی جالب بود یک پسته روزمیین افتاده بود شل شده بود منم انو بغل کردم و عکس گرفتم ...
16 مرداد 1393
1